فندوقـآنـ ه
شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۰۵ ب.ظ
فندوق جانِ عزیزم .. سلام
تا دست می برم که از تو بنویسم تمام واژه ها ردیف می شوند مقابل چشمانم ..
اما اینکه کدامشان برای از تو نوشتن جمله هایم را بغل بگیرند...
مغزم قفل می کند..
فندوق جانم .. دیر زمانی ست کـه دلتنگ نگـآهت شده ام..
همـان نگاه هایی کـ ه لغت نامه ی دهخدا هـم از ترجمه کلمه کلمه اش عاجز می شود ...
نگاهت... نگاهت ...
آرامش نگاهت .. حتی از دور .. لبخندم را خواستنی تر می کرد ...
فندوق عزیزم...
دوست داشتنت تا ابد در من جریـان خواهـد داشت ...
هر کجا بروی
مرا خواهی دید
یک شب تمام شهر را
دیوانهوار
با خیالت قدم زدهام ....
#رضا_کاظمی
- ۹۴/۱۱/۱۰