دلـم کمی خـدا می خواهد ...

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است



دست هایمان چقدر برای درآغوش کشیدنمان مغرور بودند ..



  • فـآطمـ ه دختـرِ پـآییـز :)

تو را به جانِ دست های قفل نشدهِ مان

تو را به جانِ نگاه های خیره نشدهِ مان

تو را به جانِ آغوش هایِ نگرفتهِ مان

تو را به جانِ حرف های عاشقانه نزدهِ مان ..

تو را به جانِ بوسه های نکردهِ مان ..

تو را به جانِ تمامِ اسپرسو هایِ با هم نخورده مان ..

تو را به جان همهِ نداشته هایِ مان..

آهسته تر برو ...

آهسته تر برو.. میخواهم عطر نفس هایت را در عمقِ قلبم نگاه دارم..

فندوق جان!

اصلا میخواهی نروی.. ؟

بعد از تو هیچ شعر عاشقانه ای نوازنده تپش قلبم نخواهد شد ..

تو را به جانِ باران ..

تو را به جانِ من ..

تو را به جانِ خودت ..



به خود می لرزم از جُرم و امید رحمتش دارم
به دست رعشه دار آورده ام جام لبالب را

پ.ن: تبریک تبریک تبریک:))))
تصویر از آنه جونم:)




#عاشقانه_نوشت


  • فـآطمـ ه دختـرِ پـآییـز :)