دست هایمان چقدر برای درآغوش کشیدنمان مغرور بودند ..
- ۰ نظر
- ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۴۱
تو را به جانِ دست های قفل نشدهِ مان
تو را به جانِ نگاه های خیره نشدهِ مان
تو را به جانِ آغوش هایِ نگرفتهِ مان
تو را به جانِ حرف های عاشقانه نزدهِ مان ..
تو را به جانِ بوسه های نکردهِ مان ..
تو را به جانِ تمامِ اسپرسو هایِ با هم نخورده مان ..
تو را به جان همهِ نداشته هایِ مان..
آهسته تر برو ...
آهسته تر برو.. میخواهم عطر نفس هایت را در عمقِ قلبم نگاه دارم..
فندوق جان!
اصلا میخواهی نروی.. ؟
بعد از تو هیچ شعر عاشقانه ای نوازنده تپش قلبم نخواهد شد ..
تو را به جانِ باران ..
تو را به جانِ من ..
تو را به جانِ خودت ..
#عاشقانه_نوشت